دشمنان مرد عنکبوتی
- آفتابپرست (Chameleon)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 1 مجله The Amazing Spider-Man (مارس 1963)
خالقین: «استن لی» و «استیو دیتکو»
نام واقعی: «دیمیتری اسمردیاکف»
«آفتابپرست»
نخستین ابر خبیثی بود که اسپایدرمن با او رو به رو شد. او یک جاسوس روسی
است که استعداد خاصی در تغییر قیافه دارد. او در ضمن برادر ناتنی «کریون
شکارچی» (Kraven the Hunter)
یکی دیگر از دشمنان کلاسیک اسپایدرمن است و پس از مرگ (موقتی) او سعی کرد
از اسپایدرمن انتقام بگیرد. در هر حال آفتابپرست میتواند خود را به چهره
هر فرد دیگری درآورد و به همین دلیل بارها برای اسپایدرمن یا اطرافیان او
پاپوش دوخته است!
2- کرکس (Vulture)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 2 مجله The Amazing Spider-Man (می 1963)
خالقین: «استن لی» و «استیو دیتکو»
نام واقعی: «ادریان تومز»
«کرکس»
(یا «والچر») پیرمردی بود که در رشته مهندسی الکترونیک تخصص داشت اما پس
از خیانت شریک تجاریاش به جنایت روی آورد. او یک دستگاه ضد جاذبه و بال
های کرکس اختراع کرد تا بتواند مثل یک پرنده پرواز کند و به اهداف شوم خود
برسد. او اغلب اوقات به دنبال یافتن راهی است تا دوباره جوان شود. (البته
خلافکاران دیگری نظیر "بلکی دراگو" نیز در نقش کرکس ظاهر شده و با
اسپایدرمن دشمنی کردهاند).
3- دکتر اختاپوس (Dr. Octopus)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 3 مجله The Amazing Spider-Man (جولای 1963)
خالقین: «استن لی» و «استیو دیتکو»
نام واقعی: «اتو اکتاویس»
«دکتر
اختاپوس» یک دانشمند برجسته بود که از چهار بازوی مکانیکی در آزمایش های
خود بهره میگرفت اما یک انفجار این بازو ها را به بدن او متصل کرد. او یکی
از اصلیترین و خطرناکترین دشمنان اسپایدرمن و مقصر مرگ «جورج استیسی»
پدر «گوئن استیسی» (عشق سابق و متوفی پیتر پارکر) محسوب میشود. دکتر
اختاپوس به شدت از اسپایدرمن تنفر دارد و حاضر است برای نابودی او دست به
هر کاری بزند. در ضمن او چندین بار و با مشارکت دیگر دشمنان خطرناک
اسپایدرمن، گروه موسوم به «شش خبیث» (Sinister Six) را تشکیل داده است.
4- مرد شنی (Sandman)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 4 مجله The Amazing Spider-Man (سپتامبر 1963)
خالقین: «استن لی» و «استیو دیتکو»
نام واقعی: «ویلیام بیکر/فلینت مارکو»
زمانی
که یک محکوم فراری در یک ساحل دور افتاده پنهان شده بود، به طور اتفاقی در
معرض یک آزمایش هستهای قرار گرفت و در نتیجه ملکولهای بدنش با شنهای
ساحلی پیوند خورد و به "مرد شنی" تبدیل شد. مرد شنی میتواند بدن خود را
به شکل اجسام گوناگون درآورد (البته در سالهای اخیر به قبلیت های بیشتری
دست یافته و مثلاً قادر شده نسخههای متعددی از خودش تولید کند). مرد شنی
کماکان به دشمنی با اسپایدرمن مبادرت دارد اما در گذشته چندین بار جرم و
جنایت را رها کرده تا آدم خوبی شود.
5- مارمولک (Lizard)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 6 مجله The Amazing Spider-Man (نوامبر 1963)
خالقین: «استن لی» و «استیو دیتکو»
نام واقعی: «دکتر کرتیس کانرز»
«مارمولک»
(یا «لیزارد») در اصل دانشمندی خوش طینت بود یکی از بازوهایش را در جنگ
از دست داده بود و از این رو با استفاده از DNA خزندگان یک سرم ساخت تا
شاید بتواند مثل مارمولک ها عضو قطع شدهاش را باز یابد اما در عوض به
مارمولکی بزرگ تبدیل شد. مارمولک بارها و بارها جان اعضای خانوده خود را به
خطر انداخته است ولی همواره توانسته شخصیت پلیدش را کنترل کند و به شکل
انسانی برگردد (البته اخیراً به نظر میرسد که او کاملاً در برابر خوی وحشی
و حیوانی خود تسلیم شده است).
6- الکترو (Electro)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 9 مجله The Amazing Spider-Man (فوریه 1964)
خالقین: «استن لی» و «استیو دیتکو»
نام واقعی: «مکس دیلون»
«الکترو»
مردی سرخورده با عقده حقارت بود که به طور تصادفی و هنگام کار روی خطوط
برق، مورد اصابت رعد و برق قرار گرفت و متوجه شد که می تواند جریان
الکتریسیته ای را که در وجودش به جریان افتاده، را کنترل و برعلیه دیگران
استفاده کند. او از دشمنان نیرومند اسپایدرمن محسوب میشود ولی همیشه در
مقابل او شکست خورده است. (او گاهی اوقات با ظاهری نسبتاً متفاوت در
داستانهای اسپایدرمن ظاهر میشود).
7- میستریو (Mysterio)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 13 مجله The Amazing Spider-Man (ژوئن 1964)
خالقین: «استن لی» و «استیو دیتکو»
نام واقعی: «کوئینتین بک»
«میستریو»
یک بدلکار و متخصص ساخت افکتهای ویژه سینمایی به نام بود که تصمیم گرفت
از مهارت و تخصصاش برای رسیدن به اهداف خبیث و غیرقانونی استفاده کند. او
تواناییهای فوق بشری ندارد اما چندین دفعه توانسته با ایجاد توهم و
چالشهای ذهنی برای اسپایدرمن دردسر درست کند و او را تا مرز جنون بکشاند.
(البته افراد دیگری نظیر «دانیل برکهارت» نیز در نقش میستریو ظاهر شده و با
اسپایدرمن دشمنی کردهاند).
8- گرین گابلین (Green Goblin)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 14 مجله The Amazing Spider-Man (جولای 1964)
خالقین: «استن لی» و «استیو دیتکو»
نام واقعی: «نورمن آزبورن»
«گرین گابلین»
دشمن شماره یک اسپایدرمن محسوب میشود و بیش از هر فرد دیگری او را زجر
داده است. او در اصل یک دانشمند، کارخانهدار و شیمیدان جاهطلب به نام
«نورمن آزبورن» بود که به دلیل حادثهای دچار اختلالات ذهنی شده و به
نیروهای فوق بشری دست یافت. او پدر «هری آزبورن»، بهترین دوست پیتر پارکر
است و جزو معدود دشمنان اسپایدرمن میباشد که از هویت مخفی او آگاه است.
بدون شک شرورانه ترین اقدام گرین گابلین به قتل رساندن «گوئن استیسی» بود. سپس او به ظاهر در جدال با اسپایدرمن کشته شد، اما پس از دو دهه دوباره به عرصه بازگشت (در طول غیبت او، پسرش هری به گرین گابلین دوم
بدل شد تا انتقام مرگ پدرش را از پیتر پارکر بگیرد). در سالهای اخیر گرین
گابلین توانسته مردم را فریب دهد و خودش را خیرخواه جامعه معرفی کند.
9- کینگ پین (Kingpin)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 50 مجله The Amazing Spider-Man (جولای 1967)
خالقین: «استن لی» و «جان رومیتا»
نام واقعی: «ویلسون فیسک»
«کینگ پین»،
قدرتمندترین رییس سندیکاهای جنایتکاری شهر نیویورک است و به همین دلیل
بارها با اسپایدرمن سر شاخ شده است و حتی چندی پیش دستور داد تا یک قاتل
حرفهای، زن عموی سالخورده پیتر پارکر را با تیر بزند. او نیروی فوق بشری
ندارد اما توان ذهنی و فیزیکی بسیار بالایی دارد و ادعا میکند که تمام
بدنش از عضله تشکیل شده است. البته کینگ پین مدتهاست که دشمن اصلی یکی
دیگر از ابرقهرمانان مشهور مارول کامیکس یعنی «بی باک» (Daredevil) به حساب میآید.
10- هاب گابلین (Hobgoblin)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 238 مجله The Amazing spider-Man (ژوئن 1980)
خالقین: «راجر استرن» و «جان رومیتا جونیور»
نام واقعی: «رادنیک کینگزلی»
زمانی
که همگان می پنداشتند گرین گابلین مرده است، مردی پولدار اما فاسد و
بیرحم به نام «رادنیک کینگزلی» به تکنولوژی مرگبار او دست یافت و خودش را
«هاب گابلین» نامید. هاب گابلین بلافاصله سعی کرد با بهرهگیری از امکانات
خود به نفر اول سازمانهای جنایتکاری نیویورک تبدیل شود. او با هوشیاری فوق
العاده، هویت خود را تا سال ها مخفی نگه داشت ولی در نهایت و پس از کش و
قوسهای فراوان اسپایدرمن توانست او را شکست دهد و به زندان بیندازد.
11- ونوم (Venom)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 300 مجله The Amazing Spider-Man (آوریل 1988)
خالقین: «دیوید میکلینی» و «تاد مک فارلین»
نام واقعی: «ادی براک»
زمانی که اسپایدرمن خود را از شر لباس مشکی رنگ و زنده فضایی
خلاص کرد، این لباس با مردی با نام "ادی براک" که یک خبر نگار بود و
اسپایدرمن را باعث ناکامی حرفه اش می پنداشت، پیوندی هم زیستانه بر قرار
کرد و به یکی از دشمنان خطرناک او به نام "ونوم"
تبدیل شد. ونوم یکی از دشمنان بسیار محبوب و مدرن ترین دشمن اسپایدرمن
است. نیرو های او شباهتهای زیادی به اسپایدرمن دارند. او تنها در مقابل
آتش و صدا آسیب پذیر می باشد. ونوم هویت مخفی اسپایدرمن را می داند و مدعی
است که از بیگناهان محافظت میکند. (لازم به ذکر است که تا به حال افراد
افراد دیگری نیز به جای ادی براک لباس ونوم را بر تن کردهاند)
12- کارنیج (Carnage)
نخستین حضور در داستان های اسپایدرمن: شماره 361 مجله The Amazing Spider-Man (آوریل 1992)
خالقین: «دیوید میکلینی» و «مارک بگلی»
نام واقعی: «کلتوس کاسدی»
«کارنیج» ترکیبی از ونوم و یک قاتل زنجیرهای به نام «کلتوس کاسدی» است (کاسدی هم سلولی سابق «ادی براک» بود) و به همین دلیل ظاهر و نیروهایش خیلی به «ونوم» شباهت دارد ولی به مراتب نسبت به او بیرحمتر است و فقط از هرج و مرج و قتل عام لذت میبرد. اسپایدرمن اغلب برای شکست دادن او به کمک ونوم نیاز پیدا میکند. او چند سال پیش کشته شد ولی ظاهراً دوباره سرو کلهاش در داستانهای اسپایدرمن پیدا شده است.
پیتر پارکر/مرد عنکبوتی پیتر پارکر یک دانشآموز دبیرستانی درسخوان، خجالتی و گوشهگیر بود که به وسیله یک عنکبوت آغشته به رادیو اکتیو در یک مرکز تحقیقاتی گزیده شد. به همین دلیل او دارای قدرت ها و توانایی های شبیه به یک عنکبوت گردید. او به زودی قادر شد از دیوار بالا برود و خطرات قریبالوقوع را حس کند. او حتی روش مخصوص به خود را برای ساختن تار و استفاده از آن برای تاب خوردن در سطح شهر را درست کرد. پیتر ابتدا سعی کرد از نیروهای خارقالعادهاش برای کسب درآمد استفاده کند ولی بعد از مرگ عمویش، یاد گرفت که "قدرت زیاد مسئولیت زیادی به همراه می آورد" و بنابراین تصمیم گرفت در هیبت اسپایدرمن به یاری مردم شهر بشتابد. پیتر در ضمن به عکاسی نیز علاقه فراوانی داشت و به زودی به عنوان عکاس در روزنامه "دیلی بیوگل" مشغول به کار شد.
عمو بن "بن پارکر"، عموی پیتر پارکر بود که پس از مرگ پدر و مادر پیتر در یک سانحه هوایی، او را مثل فرزند خودش بزرگ کرد. او به دست سارقی که یک شب به منزلش دستبرد زده بود، کشته شد (لازم به ذکر است که پیتر چند روز قبل میتوانست جلوی این سارق را بگیرد اما خودخواهی اش مانع از این کار شد). پیتر سپس قاتل عمویش را در یک ساختمان متروکه پیدا کرد و به پلیس تحویل داد. پیتر همیشه خودش را به نوعی در قتل عمو بن مقصر دانسته و به همین دلیل تصمیم گرفته از قدرتهایش به طور مسئولانهای استفاده کند.
زن عمو می می به نوعی مادر پیتر پارکر محسوب شده است زیرا او را از زمان کودکی درست مثل پسر خودش بزرگ کرده و همواره حامیاش بوده است. او در کمیک های اسپایدرمن اکثر اوقات از هویت مخفی پیتر خبر نداشته اما معمولاً از اسپایدرمن در هراس بوده است.
گوئن استیسی پیتر پارکر، گوئن استیسی را زمانی که دانشجوی لیسانس در دانشگاه "امپایر استیت"بود، ملاقات کرد. آنها با هم همکلاس بودند. در ابتدا رابطه گوئن و پیتر بسیار سرد بود اما بتدریج یک رابطه عاشقانه بسیار عمیق میان آنها ایجاد شد. به نظر میرسید گوئن به عنوان یک دانشجوی موفق پیتر را به خاطر شخصیتاش و همچنین هوش بالایش تحسین میکند. متاسفانه شخصیتپردازی گوئن اندک اندک در کمیکاستریپها تغییر کرد و او جسارت و روحیه سرکش خود را از دست داد و به دختری ضعیف و بیش از حد احساساتی تبدیل شد. در هر حال او اولین عشق واقعی پیتر پارکر بود ولی هرگز متوجه نشد که او همان اسپایدرمن است. او سرانجام به دست دشمن شماره یک اسپایدرمن (گرین گابلین) کشته شد.
ریچارد و مری پارکر ریچارد و ماری پارکر والدین پیتر پارکر بودند.
آنها مامورین مخفی به حساب میآمدند و مدام به ماموریتهای خارج از کشور
میرفتند. به همین دلیل یکی از دشمنانشان هواپیمای حامل آنها را منفجر کرد و
حتی برایشان پاپوش دوخت تا دولت آمریکا خیال کند خائن بودهاند. اسپایدرمن
بعدها توانست پرده از راز مرگ پدر و مادر خود بردارد و آنها را از اتهام
خیانت تبرئه کند.
فلاش تامپسون فلاش تامسون همکلاسی پیتر پارکر در دبیرستان بود و هیچ فرصتی را برای اذیت کردن او از دست نمیداد. در حقیقت کشمکش میان آنها از اتفاقات رایج کمیکاستریپهای اولیه اسپایدرمن محسوب میشد. جالب اینکه، فلاش با وجود دشمنی با پیتر، خودش را طرفدار درجه یک اسپایدرمن میدانست و در همه حال از او حمایت و دفاع میکرد!!! (البته او نمیدانست که اسپایدرمن و پیتر پاکر، یک نفر هستند) سالها بعد او پیتر اختلافات خود را کنار گذاشتند و به دوستان خوبی برای یکدیگر بدل شدند. او بعدها یک سرباز شد و در جنگ معلول شد.